باور کنید قامت حیدر خمیده است خدایا ...!! اندیشه و احساس مرا در سطحی پایین میار که زرنگی های حقیر و پستی های نکبت بار و پلید این شبه آدم ها اندک را متوجه شوم ٫ چه دوست تر می دارم ٫ بزرگواری گول خور باشم تا همچون اینان کوچکواری گول زن !! (دکتر شریعتی) کنج گلویم قبرستانیست پر از احساس هایی که زنده به گور شده اند به نام بغض !!! برف می بارد و همه خوش حالند و من غمگین ... دارد رد پایت را میپوشاند برف !! آهااااای غریبه : .... از اون دیوار ترک خورده و کوتاه رفاقت فاصله بگیر ٫ بارها روی من ریخته است !! گاهی وقت ها آنقدر از زندگی خسته می شوم که دلم می خواهد قبل از خواب ، ساعت را روی “هیچوقت” کوک کنم … خیلی چیزها هستند که وقتی به دستشان می آوری دیگر برای تو نیست ٫ تویی که در دست آنهایی .... نه مرگ آنقدر ترسناک است و نه زندگی آنقدر شیرین که انسان به خاطرش شرافتش را زیر پا بگذارد ..!! تظاهر به خوشبختی دردناک تر از تحمل بدبختی است !!! همیشه یکی پیدا میشه که هلت بده ٬ چه نشسته باشی روی تاب چه نشسته باشی لبه ی پرتگاه .... خدایا .... بفهمان که بی تو چه میشوم ولی نشانم نده ! خدایا .... هم بفهمان و هم نشانم بده که با تو چه خواهم شد . گاهی اوقات دلم می خواهد خرمایی بخورم و برای خود فاتحه ای بفرستم ٫ شادیش ارزانی کسانی که رفتنم را لحظه شماری می کردند !!! درد مرا شمعی می فهمد که برای دیدن یک چیزِ دیگر آتشش میزنند … تو که نباشی با چتر هم که قدم می زنم ٫ گونه هایم خیس می شود ... ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺑﺸﻤﺎﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻪ ﺳﯿﺐ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺸﻤﺎﺭﺩ … دوست دارم برگردم اون دوران که بابام بیدارم میکرد و میگفت : پاشو ببین چه برفی اومده ... دیگه از < میم > مالکیت استفاده نمی کنم ! شب بخیر قشنگش ... دستانت رو دور گردنم حلقه کن بانو .... این دوست داشتنی ترین شالگردن شب های سرد من است ٫ باور کن ... باز هم بلند شو ٫ ایستادن کسی که زمینش زده اند از کسی که به زور سرپایش نگه داشته اند زیباتر است ... کـسانی را می شناسم که با صدای بلند دعا می خوانند ولی دستشان به ستاره ای نمی رسد ! اما کسانی هستند که بی دعا با خدا دست می دهند … با خودتان که خوب تا نکنید ٫ روزگار شما را تا میکند ٫ میکند توی پاکت و می اندازد توی صندوق پستی ٫ به یک مقصد نا معلوم ... عشق این روزها شباهت زیادی به آدامس داره : اول شیرین ، بعد دوست داشتی ، سپس تکراری و خسته کننده و در آخر دور انداختنی … قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را !!! این باران است که باعث رشد گلها میشود نه رعد و برق ...! از جنگ بد تر هم هست : کسی که چیزی ندارد تا برایش بجنگد ... به سلامتی دیگ که خودشو سیاه میکنه تا مردمو سیر کنه ٫ نه نه اون کسی که مردمو سیاه میکنه تا خودشو سیر کنه !!!! دل من همانند اتوبوس های شهر شده !!!! غصه ها وارد میشوند ٫ فشرده به روی هم و من راننده ام که فریاد میزنم : دیگه سوار نشید !!! جا نیست ... برای آدم برفی چشم نگذار ٫ وگرنه آب که نمیشود ٫ هیچ .... تا یک عمر خیره به رد پاهایت می ماند ... یکی بود لامصب با صد نفر بود ... به پشتکارش تبریک میگم ... تعمیرگاهی باید ساخت از آغوشت برای وقت هاییی که حالم بدجور خراب است ... زندگی به من آموخت هر چیز قیمتی دارد ٫ پنیر مجانی فقط در تله موش دیده میشود ... من زبان برگ ها را میدانم ... مثلا " خش خش " یعنی امان از جدایی ... پیش از جدایی از درخت هیچ برگی خش خش نمیکند . دلم آسمان جمعه است ٫ می گیرد و نمی بارد ...(لعنت به غروب جمعه ) دیگر صاف راه نمیروم ! مهم نیست بگویند : سالم نیستم ، مهم این است تو میدانی غم نبودنت کمرم را خم کرده … دوستای عزیز لطفا نظرات خود را در قسمت نظرات بدهید . (ادامه ی مطلبو از دست تدید .) سلام یه دوتا داستان کوتاه واستون گذاشتم .امیدوارم خوشت بیاد .حتما بخونید .نظرتونم تو همین پست بدید .منتظر نظراتون هستم داستان اول (دختر نابینا ) دختری در همسایگیم بود ، هر روز صبح هنگام خروج از .... ( در ادامه ی مطلب بخونید ) شب یلدا غروب پاییز نیست ، طلوع زمستان نیست !!! آدم از یه جایی به بعد دیگه حالش خوب نمیشه ! خدایا یا فریاد گلویم را بگیر یا بغض گلویم را … گاهی به دلت شک کن … پاییز که شد به جرم کمکاری اخراجش کردند رفتگری که عاشق شده بود و برگ ها را قدم میزد و جارو نمیکرد … مستند راز بقا نمی خواهیم … اتفاقهایی هست که حسرت آن تا همیشه باقی میمانند مثل حسرت یک بار دیگر بوسیدن دستان مادر گریه کار کمی ست برای توصیف نداشتنت … آدم های ساده … خدایا یا نوری بیفکن یا توری … چند ساله دارم آهنگهای مختلف رو امتحان میکنم ولی هنوز هیچ آهنگی مثل لالایی تو آرومم نمیکند مــــــــ♥ــــــــادرم !!! ابراهیم که نیستم میگذاری میروی … این روزها فقط دل هایی باید عاشق شوند که تحمل خیانت دیدن را هم داشته باشند پرنده ای که بال و پرش ریخته باشد مظلومیت خاصی دارد ! زندگی مثل آب توی لیوان ترک خورده میمونه … اگه خیلی مهربان شود ورق میزند ولی اکثر اوقات آدم رو مچاله میکند روزگار … قطارها بیهوده میپرسند چی ؟ چی ؟ یه وقتا اینقد آدم زندگیش غمناک میشه که دوس داره یکی یوهو بگه کاااااات … عالی بود عالی …خسته نباشین بچه ها …واسه امروز بسه ! هر روز این “عشق” یکطرفه را طی میکنم … همه درست شبیه هم هستند فقط بعضی ها بهتر و باورکردنی تر دروغ میگویند ! هیچ قهرمان ماراتنی به اندازه پدرم به دنبال نان ندویده است … دندانم شکست برای سنگریزه ای که در غذایم بود … دردم گرفت نه برای دندانم ، برای کم شددن سوی چشم مادرم ! گاهی فکر میکنم … آنکه واقعا تو را دوست دارد به ساز آرام بودنت کفایت میکند و هرگز نمیخواهد رقاصه ی سازهایش باشی نشسته ام به یاد کودکی هایم … خوب است بدانیم که گاهی آنچه می کشیم ، درد بی او بودن نیست ! تاوان با او بودن است … به ماهی ها نگفتم تو دریایی … به من در کودکی بارها آموخته اند که همه آدم ها میمیرند ولی کسی به من هیچگاه نیاموخت که همه آدمها زندگی نمیکنند و کسی به من نیاموخت که هر تولدی آغاز هر زندگی نیست همانطوری که هر مرگی پایان هر زندگی نمی باشد … روزگار عجیبیست !!! ماندن به پای کسی ، معرفت میخواهد نه بهانه !!! به قصد پرواز ، تجربه کردم سقوط را … چقدر احمقانه است از یک قهوه ی تلخ انتظار فال شیرین داشتن … کاش کسی یاد معلم ها می داد : دیگه از تمام دیالوگ های عاشقانه خسته شدم … دوستای عزیز لطفا نظرات خود را در قسمت نظرات بنویسید .. ادامه ی مطلبو از دست ندید . ✘ فرقی نمی کند در کجای قرن چندم ایستاده باشم ! ✓ زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید ٫ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود ؟؟ ✓ گر نرفتی خانه اش تا زنده بود ٫ خانه صاحب عزا تا صب خوابیدن چه سود ؟؟ ✓گر نپرسی حال من تا زنده ام ٫ بعد مرگم اشک و نالیدن چه سود ؟؟ ✓ زنده را در زندگی قدرش بدان ٫ ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود ؟؟ ✘ میان آن همه الف و ب و مشق دبستان … آنچه در زندگی واقعیت داشت خط فاصله بود … ✗ چه بارانی !!! اما چه فایده ؟؟؟ تو اینجا نیستی و باران بی تو یعنی سوزاندن تن سیگار ! ✘ این روزها پر طرفدارترین بازی در بین آدمها ، بازی با “احساسات” است !!! ✘ من احساس کرده ام رنج آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زد اما سکه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند … ✘پاییز فصل رسیدن انارهای سرخ است و انار چه دل خونی دارد از رسیدن … ✘ انگشت نمای مردم شهر شده ام … شیرین ندیده اند که تیشه به دست بگیرد و به سمت بیستون برود ! ✘ مشق شب : واسه کسى بمیر ، که واست تب کنه ! “هزار بار – تا آخر عمر” ✘ دنیای عجیبی شده است !!! برای دروغ هایمان خدا را قسم میخوریم و به حرف راست که میرسیم می شود جان تــو ✖ خدایا پشت حصار خطاهایم بنویس “جوانی” … ✘ قطاری سوی “خدا” میرفت ، همه مردم سوار شدند … به بهشت که رسیدن همه پیاده شدن و فراموش کردن که مقصد “خـــــــــــدا” بود نه بهشت ✘ باران ببار ... بگذار اشک هایم غریب نباشند … زندگی یک اثر هنریست نه یک مسئله ریاضی … بهش فکر نکن ؛ ازش لذت ببر … ✖باران ببار … ببار که شاید پس از بارش تو به یادش رنگین کمانی در دلم برپا شود ! ✖ به یاد اونایی که خودشون سنی ندارن ولی روزگار دلشون رو پیر کرده ...... تلنگر کوچکی است باران ، وقتی فراموش می کنیم آسمان کجاست !!! انتظار را از کوچه های بن بست بیاموز که دلخوش به تماشای هیچ رهگذری نیستند ! چشم به راه آمدن کسی می نشینند که اگر بیاید ، ماندنیست … ✗ تلخم مانند خنده های بی حوصله... اشک های تلخی که بر گورها می چکند ، حرف هایی هستند که روزگاری باید بر زبان می آمدند … غمگینم … وقتی همه ی جفت ها تنهاییَم را به رخم میکشند ، حتی جوراب هایم … ✘✘ هیچوقت قلبت رو هیزم عشقت نکن … درِ هر سکوتی را که بگشایی ، یک عالمه حرف از آن بیرون می ریزد. برای ماهی با سه ثانیه حافظه تُنگ و دریا یکیست ! دست من و شما درد نکند که دل تنگ آدم ها را با یک عمر حافظه توی تُنگ می اندازیم و برای ماهی ها دل می سوزانیم ! وقتی همه چیز خوبه می ترسم .... ما به لنگیدن یک جای کار عادت کردیم ... ♰ حالم خوب است !! نه اشکی ٫ نه آهی ٫ میخندم !! اما خنده هایم درد میکند .... این را بدان که خرج کردن احساس به پاى آدمهاى بى احساس ، سرانجامى جز ورشکستگى ندارد ! ✗ به خیالبافی ام نگذار اما ستاره ای دارم در تیره ترین شبها ! فقط خواستم بدانی که می شود دل خوش کرد به چراغهای کوچک یک هواپیما ✗چه روزگاری شده…. اینجا موش ها گربه صفت شده اند و گربه ها دم به تله نمی دهند !!!! ☠ ادامه ی مطلبو از دست ندید ☠ ♰ نظر یادتون نره ٫ جهت اطلاع!!! ♰ اگه یه خودکار بهت بدن که اندازه یه جمله جوهر داشته باشه ٫ چه جمله ای مینویسید ؟؟؟ منتظر جملات شما هستم . نظر فراموش نشه به نام خدایی که دغدغه از دست دادنش را ندارم ... روزگاریست همه عرض بدن میخواهند ٬ همه از دوست فقط چشم و دهن میخواهند دیو هستند ولی مثل پری میپوشند ٫ گرگ هایی که لباس پدری میپوشند آنچه دیدند به مقیاس نظر میسنجند ٫ عشق ها را همه با دور کمر میسنجند خب طبیعیست که یکروزه به پایان برسد ٫ عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد... گاهی حرفم را برای نان ریزه های حیاطمان میزنم ٫ شاید گنجشکان هضمشان کنند ... به دنبال ویلچری هستم برای روزگار ٫ ظاهرا پایی برای راه آمدن با من ندارد ... شعله ی انتظار تا ابد نمیسوزد ... هیزم ها خیس اند و آتش های دیگر سخت وسوسه انگیز ... نجار ها هم کورند ... ؟!! هنوز هم تخت دو نفره میسازند ! نمیبینند همه تنهاییم ... حتی آنهایی که دو نفره میخوابند !!! بدهکار مهربونی قلب یه زنم که از بچگی صدام می کرد " پسرم " چرا میگویند : " ها " علامت جمع است ٫ در حالی که وقتی آنرا با " تن " جمع میکنی ؟؟!!!؟!! نیستی ببینی بعد رفتنت پشت این عینک آفتابی هوا بدجور بارونیه ... دیگر از " وفا " میترسم ٫ چند روز پیش سگ گله را با گرگی دیدم ... پاییز آمد اما باران نیامد ٫ شاید آسمان به معشوقش رسیده است و دیگر دلش نمیخواهد گریه کند ... در زندگی اختیار بادها دست ما نیست ٫ ولی اختیار بادبانها دست ماست ... قشنگیه لیاقت اینه که همه نمیتونن داشته باشن ... ! ما مردمانی هستیم که به راحتی به هم دروغ می گوییم ولی بزرگترین معیارمون برای دوستی صداقته ... ببین پسر .... زندگی من هم تلخ تلخه ... اگه همه آدامس هاتم بخرم ٫ نه کام من شیرین میشه و نه زندگی تو ... همیشه با کسی " درد دل " کن که دو چیز داشته باشند : یکی " درد " و دیگری "دل " . غیر از این باشد میخندند به تو ... عمری تلف میکنیم برای کسانی که ارزش ثانیه ای را هم ندارند . تنها برخی از آدمها باران را احساس میکنند ! بقیه فقط خیس می شوند ... کاش تلخی زندگی ٫ کمی الکل داشت شاید مستمان میکرد و درد را نمی فهمیدیم ... به خاطر داشته باش هر گاه به قله رسیدی همزمان در کنار دره ای عمیق ایستاده ای !!!!! بامش که نه ٫ اما برفش بیشتر است مرد کارتن خواب کنار خیابان ... سبز .... زرد ... قرمز .... وسوسه شده ام کدام سیب را بخرم !!! میوه فروش پوزخندی زد و گفت : تردید کن ... تمام سیب ها تو زردند !!! نگذاریم هر کسی از راه رسید با ساز دلمون تمرین نوازندگی کنه ... نگران کفش های کهنه ام بودم ٬ یکی را دیدم پا نداشت !!! غم هایی که چشم را خیس نمیکنند ٫ زودتر به استخوان میرسد ... پشت ویترین مغازه ها جنس هایی هست که خیلی گرونن ... یه چیزایی هم میشه پیدا کرد که ارزونه ٫ اما گاهی گوشه ای یه چیزی میذارن که شاید کهنه باشه ٬ شایدم معمولی اما روش نوشته : " فروشی نیست " آدم باید از اون جنس باشه . هرگز به گذشته برنگرد ٫ اگر سیندرلا برای برداشتن کفشش بر میگشت هیچ وقت یک پرنسس نمیشد .. هر غلطی رو انجام دادن ٫ اسمش پایه بودن نیست ٫ خریته ... عشق مانند باران است ... آنگاه که نیست همه آرزویش را دارند و وقتی هم که میاد همه می گریزند ... همه با شعورند اما بعضیا انسانند ! ! ! ! ! برای قرص هایم لالایی می خوانم تا به خواب روند و فراموش نکنند که خواب آورند نه یاد آور ... سوال بی جواب !
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesارديبهشت 1392فروردين 1392 دی 1391 Authorsعبدالله کاربLinks
خریدآنلاین کارت شارژهمراه اول
Specific![]() ![]() ![]() LinkDump
نرم افزار پخش کننده Categories
پروفایل روستای کنخ |